❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤ عاشقانه و عارفانه |
|||
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 1:18 :: نويسنده : reza
خداوندا کفر نمی گویم پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آن کس که از احساس سرشار است خداوندا تو تنهایی و من تنها تو یکتایی و بی همتا ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا فقط تنهای تنهایم... www.ashkbaran.loxblog.com نظرات شما عزیزان:
داداشی من برای نیومدنت یه کوچولو ناراحت شدم.اما ناراحتیم برای اینه که عکستو برام نمیذاری.چی میشه مگه.ببخشید که بهت گفتم بد جنس.راستی داداشی شما چند سالته؟من هرروز برات نظر میزارم.دوست دارم توهم هر روز برام نظر بذاری.چی میشه مگه.از امتحانات بگی.باشه؟قبول کن؟جون داداش رضا.قبول کن.
احمد
ساعت0:45---5 دی 1392
خیلی این مطلبت قشنگه
آرشيو وبلاگ پيوندها
|
|||
|